جدول جو
جدول جو

معنی تک ولگ - جستجوی لغت در جدول جو

تک ولگ
هر عدد برگ درخت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
تکوک. یعنی صراحی بشکل جانوران، ویژه بشکل شیر که از طلا و نقره و یا از گل سازند و با آن شراب خورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: تک = واحد + لو = خال، نامی است که در ورقهای بازی به آس که یک خال دارد نهند
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در صحافی، در تداول لت در جزوه و کتاب، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتادگی مطالب لازم کتاب یا جزوه
لغت نامه دهخدا
(تَ جَعْ عُ)
فراهم آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن کسی را به دشنام و ضرب، یقال: تکولوا علیه، ای اقبلوا علیه بالشتم و الضرب فلم یقلعوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اظهار کوتاهی نمودن و بازایستادن از امری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاصر. (اقرب الموارد). رجوع به تقاصر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تک برگ
تصویر تک برگ
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بک ولک
تصویر بک ولک
((بُ کُ لُ))
ناهموار، درشت، بی عقلی، بی هنری
فرهنگ فارسی معین
تک وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جنب وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک وپو، تکاپو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکاپو، تاخت، تلاش، تقلا، کوشش، جهد، سعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ظروف آشپزخانه
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزبانی، لب به لب، لبه ی دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
دهن گشاد، سرباز
فرهنگ گویش مازندرانی
شکلک درآوردن با لب و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
تک پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ درخت توت
فرهنگ گویش مازندرانی
دهان بین، بی اراده
فرهنگ گویش مازندرانی
از درختان جنگلی مازندران که نام لاتین آن aetoom ace می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
پوزه بند، دهان بند
فرهنگ گویش مازندرانی